پست‌ها

نصب زبان برنامه نویسی گو Go-Lang

  زبان برنامه نویسی Go که در واقع GoLang می باشد یک زبان برنامه نویسی Open Source می باشد که برای برنامه نویسی سطح پایین طراحی شده است که کاربران قادر خواهند بود تا به راحتی برنامه های کامپیوتری قابل اعتماد و کارآمد را به سادگی بنویسند. این زبان برنامه نویسی از سال 2007 توسط تیمی شامل Robert Griesemer, Rob Pike و Ken Thompson از شرکت گوگل توسعه داده شد. go یک زبان قدرتمند و قابل اطمیمان می باشد که از شبکه و multiprocessing پشتیبانی می کند.در این مطلب قصد داریم تا زبان برنامه نویسی go را نصب کنیم. نصب GoLang : برای شروع نصب اگر از فدورا استفاده می کنید کافیست تا دستور زیر را نصب کنید :  #dnf install go اگر از CentOS استفاده می کنید کافیست تا این دستور را اجرا کنید :  #yum install go پیکربندی GoLang Environment : گام نخست ساختن Go workspace می باشد که برای اینکار کافیست تا پوشه go_projects/~ را ایجاد کنید که در واقع ریشه ی workspace می باشد.پوشه ی go_projects نیز باید شامل سه پوشه به شرح زیر باشد : bin : برای Go executable binaries می باشد.  src : بر

سکونتگاه مرتب و منظم

  در این مطلب میخوام راهکارهایی که برای یک سکونتگاه منظم و مرتب رو در جاهای مختلف دیدم، در یک جا بنویسم، این راهکارها رو به دو قسمت خانه مرتب و منظم و اتاق خواب مرتب تقیم میکنم (به عنوان یک ادم مجرد هنوز بقیه بخش های خونه رو زیاد کار ندارم :) ) راهکارهایی برای داشتن خانه مرتب ۱. کنار گذاشتن وسایل و لوازم اضافی اصل اول این است که ما باید همیشه و همه‌جا سعی کنیم که بی‌نظمی و به‌هم‌ریختگی‌های اطرافمان را مرتب کنیم. اگر کمی در اینترنت جست‌وجو کنیم متوجه می‌شویم طبق تحقیقات، بی‌نظمی محیطی رابطه مستقیمی با کمبود خلاقیت، کاهش عملکرد و حتی ناامیدی دارد. خودمان هم تجربه کرده‌ایم که اگر در محیطی باشیم که فقط وسایلی که واقعاً می‌خواهیم و به آن‌ها نیاز داریم در اطرافمان باشد، آرامش بیشتری داریم و این موضوع نه فقط در خانه، بلکه در محیط کار هم صدق می‌کند. پس اگر می‌خواهیم خانه مرتب و منظمی داشته باشیم، قبل از انجام هر کاری باید تصمیم بگیریم که کدام وسایل و لوازم را نگه داریم و لوازم اضافی را یا دور بیندازیم و کنار بگذاریم یا اگر هنوز قابل‌استفاده هستند، به دیگران اهدا کنیم. ۲. برنامه ریختن هیچ خانه‌

افسوس زندگی بی هدف

  دوشنبه پیش، ساعت 6:30 دقیقه بامداد، توی ایستگاه مترو نشسته بودمو توی حال خودم منتظر قطار بودم، یکی اومد صندلی کناریم نشست، در نگاه اول چیزی که به چشمم اومد یک پسر جوان که گوشواره به گوش داشت رو دیدم (گوشواره‌ش براساس سلیقه من زشت بود 🙈 داشتم با خودم میگفتم اگه گوشواره میندازید حداقل یکی بندازید خوشگلتر باشه) توی حال خودم بودم که حس کردم توجه همه کسانی که اون طرفا هستن به طرف محل نشستن ماست خلاصه داستان این بود که این جوانی که کنارم نشسته بود، علاوه بر گوشواره، ارایشی ملایم هم بر صورت داشت و … قطار آمد، سوار شدم، مردی حدودا ۴۰ ساله که همراهم سوار شد همه حواسش به آن جوان بود … قطار که حرکت کردو صندلی‌های ایستگاه از دیدرس محو شد آن مرد رویش را به طرف داخل برگرداند و با افسوس گفت : «خوش به حالش، تو زندگی حداقل یک هدف داره، ما چی؟ » ….

دیوانگی، نشاط و یک لقمه کتاب

  دو روز پیش بود، تهران، خیابان ولیعصر، پایین‌تر از میدان، برای چشم پزشکی رفته بودم، خیلی به نوبتم مانده بود و مثل همیشه حوصله یکجا نشینی داشتم، زدم بیرون، کتاب فروشی انتشارات هاشمی، میان کتاب‌ها نفسی کشیدم. نام یک کتاب من را جذب خودش کرد، «دیوانه بازی» و همچنین رنگ سرخ جلدش، و چند لحظه بعد نویسنده «کریستیم بوبن»، کیف پولم را بالا و پایین کردم، در اوج بی پولی، با خودم کلنجار رفتم تا ... خریدم. برگشتم به چشم پزشکی، زیاد به نوبتم باقی نمانده بود، تا رسیدنم به خانه 50 صفحه با دیوانه بازی همراه شدم، به مانند شیزان دربند شده‌ای شده بودم که خاطرات هم‌نوع جوان خودش را میخواند، دیروز مشغله‌ها نگذاشت، ادامه کتاب را بخوانم تا امروز، دوباره شروع کردم، تا رسیدم به صفحه 73 و جملاتی که شاید بتوانم در وصف این روزهای اکثر اطرافیانم آن را بگویم. می‌نوشتند، حرف می‌زنند و میخواهند در دنیا طرحی نو در اندازند... میدانم دنیا متعادل نیست و باید کمی نظم و ترتیب در آن ایجاد کرد - یا شاید هم بی نظمی - تا گرگ‌ها، یهودی‌ها و بچه های کِرِتی بتوانند بدون هراس در آن آمد و شد کنند. خوب این را می‌دانم، ولی میان این چه

چه کسانی علیه نظام تبلیغ می کنند؟

تصویر
  اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ علیه نظام، جمله ای آشنا که درست به خاطر ندارم چند بار و در کجا شنیده ام، اگر اشتباه نکنم در میان اتهامات بچه های پلی تکنیک این جمله نیز خود نمایی می کرد، تصور می کنم اتهام امیر یعقوبعلی هم جمله ای مشابه همین جمله بود، فکر کنم بچه های دانشگاه شیراز نیز چنین اتهامی را یدک می کشیدند، اکثر بچه های کمپین یک میلیون امضا هم د لا به لای اتهاماتشان با این جمله برخورد کرده اند، معلمان، کارگران، دانشجویان و ... همگی در لابه لای پرونده خود این جمله را دیده اند، دیروز مریم مالک نیز با این جمله برخورد کرد، امروز برای من اعلام جرم شد و در سر برگ ان همین جمله را دیدم تا در دادگاه انقلاب کرج از خود دفاع کنم، و پرستو الهیاری نیز به همین اتهام به یک سال زندان محکوم می شود، اما به راستی اینان که بر علیه نظام تبلیغ کرده اند، چه کرده اند؟ الف) گروهی هستند که وقتی دیدند، بر خلاف شریعت و انسانیت، در کشورشان زنان جنس دوم تلقی می شوند و به صورت غیر رسمی تحت مالکیت در می آیند، روزی پدر، دگر روز همسر و... و این موضوع را بازگو کرده، خواستار حقوق شرعی و انسانی زنان میهنشان شده ا

جنبشی که من نتوانستم نحوه عملکردش را درک کنم

 حدوداً يك سالي مي شه كه حداقل توي وبلاگم در طي 2 مطلب انتقاد خود را به رويه رايج در ميان فعالان برابري خواه (بيشتر به نام فعالين حقوق زنان شناخته مي شوند) بيان داشته ام، بماند چند ده پست الكتروينك (اي- ميل) و جلسات گوناگوني كه بر سر اين موضوعات برگزارشد، اما به راستي اين فعاليت ها كه مدعي‌ جنبش بودند، به كدام سو مي روند؟ نمي خواهم بار ديگر شروع به نقد فعالاني كه امروز به صراحت مي توانم آنان را گروه "تغيير براي برابري" بنامم، بكنم اما به راستي در صورت جمع آوري 1 ميليون امضاء، البته فقط جمع آوري 1 ميليون امضاء چه چيزي را تغيير خواهيم داد؟ در طرح كمپين 1 ميليون امضا آمده است كه اين كمپين در اين راستا فعاليت مي كند كه بگويد مخالفان قوانين تبعيض آميز كشور از تمامي قشر‌ها و تمامي گروههاي اجتماعي هستند، در اين طرح از يك ميليون امضا جمع آوري شده از كليه گروههاي اجتماعي سخن گفته مي شود و در فضاي اجرايي نيز هر گروهي خود را مالك اين پروژه دانسته به حدي كه در گفتگويي با يكي از دوستان گروه "تغيير براي برابري" آن دوست عنوان مي كند كه سايت تغيير فقط يك رسانه است! براي فعالان جنبش

كيهان اگر بگذارد، بسيارند معتقدان به برابري

  براي تهيه مقداري لوازم التحرير در حوالي سه راه گوهردشت به يك فروشگاه رفتم، خيلي شلوغ بود و البته پر از برادران سبز پوش سپاهي كه براي خريد ملزومات اداري آمده بودند و پيرمردي كه كيهان مي خواند. مدت ها طول كشيد كه يكي به داد من برسه و درخواست منو رسيدگي كنه و فروشگاه هم حسابي خلوت شده بود، فروشنده جوانتر هم زمان با آماده كردن سفارشات من با پدر در مورد مسائل بازار و تعطيلي بازار در چند شهر صحبت مي كرد و آن را كنشي در مقابل عملكرد عجيب دولت در مورد قانون جديد ماليات مي دانست و آن را تاييد مي كرد، اما پدر قانون جديد ماليات را تاييد مي كرد، تا نوبت به پرداخت هزينه اجناس رسيد، پيرمرد با ديدن پين كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز، در موردش از من سوال كرد، سوالي كه به شرح كامل طرح كمپين و بخشي از تاريخ جنبش برابري خواه انجاميد و البته تاييدهايي كه اين خواننده پروپا قرص كيهان از كمپين مي كرد و البته انتقاداتي كه در مورد روش ها داشت و البته آنچه تعجب من را بر انگيخت تشويق او بود به ادامه مسير. پيرمرد از كمپيني كه من به او معرفي كردم تعريف كرد و حتي برگه كمپين را امضا كرد و البته