جنبشی که من نتوانستم نحوه عملکردش را درک کنم
حدوداً يك سالي مي شه كه حداقل توي وبلاگم در طي 2 مطلب انتقاد خود را به رويه رايج در ميان فعالان برابري خواه (بيشتر به نام فعالين حقوق زنان شناخته مي شوند) بيان داشته ام، بماند چند ده پست الكتروينك (اي- ميل) و جلسات گوناگوني كه بر سر اين موضوعات برگزارشد، اما به راستي اين فعاليت ها كه مدعي جنبش بودند، به كدام سو مي روند؟
نمي خواهم بار ديگر شروع به نقد فعالاني كه امروز به صراحت مي توانم آنان را گروه "تغيير براي برابري" بنامم، بكنم اما به راستي در صورت جمع آوري 1 ميليون امضاء، البته فقط جمع آوري 1 ميليون امضاء چه چيزي را تغيير خواهيم داد؟ در طرح كمپين 1 ميليون امضا آمده است كه اين كمپين در اين راستا فعاليت مي كند كه بگويد مخالفان قوانين تبعيض آميز كشور از تمامي قشرها و تمامي گروههاي اجتماعي هستند، در اين طرح از يك ميليون امضا جمع آوري شده از كليه گروههاي اجتماعي سخن گفته مي شود و در فضاي اجرايي نيز هر گروهي خود را مالك اين پروژه دانسته به حدي كه در گفتگويي با يكي از دوستان گروه "تغيير براي برابري" آن دوست عنوان مي كند كه سايت تغيير فقط يك رسانه است! براي فعالان جنبش يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز! و عنوان مي كند كه فلان گروهي كه اعلام استقلال از ما مي كند، افرادي هستند كه به فعاليت هاي بيهوده پرداخته و ...، راستش را بگويم جمله دقيق آن دوست را به ياد نمي آورم، اما معناي آن اين بود كه امضا جمع مي كنند تا زير بالش خود بگذارند.
مجموع گفتگوهايي كه در سال اخير در ارتباط با به فعاليت در ارتباط با كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي داشته ام و هزاران سوالي كه براي دوستان گوناگون ارسال كرده ام و هرگز جوابي دريافت نكرده ام (از هميجا از دوستاني كه سوالاتم را به صورت خصوص برايشان ارسال نكرده ام پوزش مي خواهم)، من را بر آن داشت تا به صورتي شفاف نظريات خود را در ارتباط با "جنبش 1 ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي" به رشته تحرير در آورم.
گستردگي تاثير: طرح كمپين يك ميليون امضا مدعي است كه با جمع آوري امضا در ميان قشرهاي گوناگون اجتماعي علاوه بر انجام كار نمادين جمع آوري 1 ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز، نقش آگاهي دهي به اقشار مختلف جامعه را نيز انجام مي دهند، ابتدا بايد تاكيد كنم روي سخن من بيشتر با مدعيان جريان است نه با فعالاني كه در حد توان خود به فعاليت در راستاي اهداف فوق مي پردازند، اما در تهران كه فعاليت در داخل جامعه بيشتر از بسياري از ديگر استانها هست، پس از گذشت 2 سال در مناطقي چون يافت آباد، دولت آباد (با نام امروز شهرك امام خميني) و محلاتي چون اين تا چه حدي فعاليت داشته ايم، اين نقد نه فقط به مدعيان كمپين بلكه به ساير گروهها نيز وارد است، به راستي محلات سنتي و ساكنانشان جزوي از اقشار جامعه مانيستند، محدود فعالاني كه به مناطق حاشيه اي شهرهاي محل سكونت خود رفته اند پيش روي افكار راديكال را به راحتي در اين مناطق ديده اند، به راستي مالكيت حركت اعتراضي بر عليه قوانين تبعيض آميز جنسيتي اين همه مهم است و يا روش اعتراض آنقدر مهم است كه به چنين دلايل واهي مرز بنديهاي مذحك امروزي در ميان فعالان برابري خواه پديد آمده است، همگي شاهديم كه در بسياري از شهرستانهاي كوچك فعاليت در حد داخل دانشگاهها باقي مانده در شهرهاي بزرگ نيز در حد محلات آگاه تر شهر.
اصل بر امضا جمع كردن است: در تمامي گفتگوهايي كه با دوستان داشته ام با اين جمله برخورده ام كه اصل بر امضا جمع كردن است، گاهي با خود فكر مي كنم، كه من چه خيانتي به چند نفري كه طرح كمپين را برايشان شرح دادهام كرده ام، من به آن ها گفتم، هدف كمپين تغيير از پايين به بالا است، اما اگر اصل بر جمع آوري امضا باشد پس ديگر هدف تغيير ملغي خواهد بود و هرگونه آموزش در ارتباط با تاثير اين قوانين مذحك خواهد بود و ما تنها بايد از جملاتي استفاده كنيم كه ديگران را تحت تاثير قرار داده تا بر تعداد امضاها افزوده شود، من در طول روزهاي فعاليتم بسيار بوده اند روزهايي كه از صبح تا شب به افراد گوناگوني صحبت كرده ام اما شايد حتي 10 امضا هم جمع نكرده ام چون اولويت اولم آگاهي بخشي بوده و اوليت چندمم جمع آوري امضاء لذا از كسي امضا نخواسته ام، كه با توجه به صحبت هاي چند ماهه اخيري كه با برخي دوستان داشته ام، مي باسيت به خيانت به گروهي كه مدعي داشتن جنبشند اعتراف كنم.
قوانين مورد اعتراض: وقتي بحث لايحه حمايت از خانواده به صورت گسترده اي مطرح شده بود، طي اي- ميلي به دوستان (فكر كنم كميته هاي مردان و آموزش بودند) گفتم كه با روندي كه ما در فعاليت هاي برابري خواهانه خود پيش گرفته ايم، تا چند وقت بعد بايد با يك عقب نشيني عمقي در اهداف كمپين و اصلاح متن خواسته هاي كمپين خواستار حقوق انسانياي كه آن روزها بديهي به نظر مي رسيدند شويم، امروز بخشي از آن كابوسي را كه آن روزها از آن مي ترسيديم در حال وقوع است، در حالي كه در بخش قابل توجهي از كشور داير شدن كلاس هاي درس حتي در مركز شهرستان به دليل تعداد جمعيتي تنها با برگزاري كلاس هاي مختلط امكان پذير است و تمامي اركان نظام نيز اين مسئله را پذيرفته اند، اما در دانشگاهها هر روز خط قرمز ارتباطات ميان دختران و پسران افزوده مي شود، اين روزها وقتي حتي در مدارس نيز ديگر لباس فرم در حال از دست دادن معنا خود است، در دانشگاهها سخن از اجرايي شدن لباس فرم به گوشه ثابت مسئولان بدل گرديد كه مسئولان وزارت بهداشت نيز در ظاهر پيش قدم اين موضوع خواهند بود، اميدوارم روز نرسد كه همچون امروز كه پناهندگان افغان از تحصيل در دانشگاههاي ايران منع شدند بخش نامه اي مانند آن براي تحصل دانشجويان دختر صادر شود تا جلوي بالا رفتن سن ازدواج گرفته شود.
درود بر مادرخواندهها: در ادعا همه مدعي وجود جنبش دفاع از حقوق زنان هستند، اگر از افرادي كه بر لزوم وجود حداقل سازماندهي در فعاليتها آگاه بودند و گروههاي خويش را تشكيل دادند، اما گروه كثيري كه متاسفانه داراي اكثريت تعدادي مي باشند، با نام اينكه اين يك جنبش است هرگونه صحبت در مورد سازماندهي و چارت تشكيلاتي را بر نمي تابند و اي كاش كه واقعاً چنين چارتي را نيز در عمل بر نمي تافتند!، جنبشي كه به صورت چندين و چند هيئت اداره مي شود و در هر هيئت مادرخوانده اي وجود دارد، هر فردي خواسته يا ناخواسته در يكي از اين هيئت ها قرار مي گيرد و هر كسي كه فرياد اعتراض برآورد محكوم به كم اطلاعي مي شود، در جايي كه قرار بود همه به دور از اختلاف ديدگاههاي سياسي خود در مورد مشتركي همچنون حقوق برابر زنان و مردان كنار هم بنشينند، جمله اي با ني مضمون مي شنويد " من با وجود اختلافات تئوريك با ... با نظرات او موافقم" همه بحث تئوريك را محكوم مي كنند اما در همه جا مباحث تئوريك است كه حكم راني مي كند، دوستي نظرات ديگري را تنها به اين دليل كه فرد مذكور داراي اعتقادات تئوريك ديگريست نفي مي كند هرچند با مباحث مطرح شده مشكل خاصي نداشته باشد، گروه ها تشكيل مي شوند و كاملا اتفاقي فراموش مي شود كه چند نفر ديگر هم وجود دارند كه در ارتباط با فعاليت اين كميته داراي علاقه يا توانايي لازم هستند و....
ادغام: مسئله جدايي و البته بعدش ادغام كه مسئله ايست تنها مربوط به مذكران برابري خواه، گروهي كه چند سال پيش به دلايل كاملاً امنيتي تشخيص داده شد كه برابر نيستند و بايد جدا شوند و مجبور شدند تنها به اين واسطه كه رانده شده بودند، كميته اي مخصوص به خود تشكيل دهند، كميته اي كه تشكيل و عضويت در آن تا جايي كه خبر دارم كلا در پي اجبارها و شرايط خاص بود، اما وقتي..... (نمي خواهم به دلايلي كه در ذهن دارم بپدازم) بار ديگر به برابري پذيرفته شدند و البته ديگر آن كميته دليلي براي وجود، نداشت و همه اعضاي آن در چارت هايي نامرعياي كه در بخش «درود بر مادر خواندهها» گفتم تقسيم شدند و... البته كه بايد كميته مردان نيز آبرومندانه حذف شود حال چه فرق دارد با ادغام در كميته آموزش! يا كارگروه امضا و يا شايد انحلال، كارهاي مطالعاتي اي هم كه در اين كميته انجام مي شد نيزبه درد دوران مدرسه مي خورد و به دليل بچه گانه بودن كار مطالعاتي لزومي براي ادامه يافتن ندارد، جنبش را چه به كار مطالعاتي!.....
با تمام اين تفاسيري كه گفتم، بايد بگم الان يك ماهيه حتي 1 عدد امضا جمع نكرده ام، چون سرنوشت زنان غير شيعه كشورم كه با مرداني شيعه مذهب ازدواج دائم داشته اند، اما پس از مرگ همسر با توجه به قوانين جاري حقوقي كمتر از يك فاحشه كه به صيقه موقت مردي در بيايد داردند برايم مهم تر از حتي چند هزار امضا است و به تجربه دريافته ام كه آگاهي بخشي به جامعه در مورد چنين قوانيني حتي بدون جمع آوري امضا در ارتباط با لغو آن قوانين تاثيري شگرف در ارتباط با هدف تغيير از پايين خواهد داشت.
شايد در آخر بايد از تمام كساني كه به سوالاتم در ارتباط با جنبش "يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي" جواب ندادند نيز تشكر كنم.
نظرات