چه کسانی علیه نظام تبلیغ می کنند؟

 اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ علیه نظام، جمله ای آشنا که درست به خاطر ندارم چند بار و در کجا شنیده ام، اگر اشتباه نکنم در میان اتهامات بچه های پلی تکنیک این جمله نیز خود نمایی می کرد، تصور می کنم اتهام امیر یعقوبعلی هم جمله ای مشابه همین جمله بود، فکر کنم بچه های دانشگاه شیراز نیز چنین اتهامی را یدک می کشیدند، اکثر بچه های کمپین یک میلیون امضا هم د لا به لای اتهاماتشان با این جمله برخورد کرده اند، معلمان، کارگران، دانشجویان و ... همگی در لابه لای پرونده خود این جمله را دیده اند، دیروز مریم مالک نیز با این جمله برخورد کرد، امروز برای من اعلام جرم شد و در سر برگ ان همین جمله را دیدم تا در دادگاه انقلاب کرج از خود دفاع کنم، و پرستو الهیاری نیز به همین اتهام به یک سال زندان محکوم می شود، اما به راستی اینان که بر علیه نظام تبلیغ کرده اند، چه کرده اند؟


الف) گروهی هستند که وقتی دیدند، بر خلاف شریعت و انسانیت، در کشورشان زنان جنس دوم تلقی می شوند و به صورت غیر رسمی تحت مالکیت در می آیند، روزی پدر، دگر روز همسر و... و این موضوع را بازگو کرده، خواستار حقوق شرعی و انسانی زنان میهنشان شده اند.

ب) گروهی وقتی فهمیدند یکی از مسئولان دانشگاهشان می خواهد به دختری دانشجو تجاوز کند، بانگ برداشته و ...

پ) گروهی وقتی دیدند از پیکر پاک شهدا سوء استفاده می شود و برای استفاده ابزاری ان پیکرها را در دانشگاه دفن می کنند، اعتراض کردند.

ت) گروهی از معلمان، کارگران، دانشجویان و... که برای مطالبه حقوق صنفی شان اعتراض کرده بودند.

ث) گروهی که وبلاگ نویس هستند.

ج) گروهی که توسط " شماره حفاظت شده" تهدید می شدند و آن تهدیدات را بازگو کرده و به آن اعتراض کردند.

و....

و البته افراد گوناگونی که به دردی از دردهای این جامعه استبدادزده پرداخته و آن را بازگو کردند، مثلاً چون منی که چنین نوشته ای می نویسد، همگان تبلیغ علیه نظام می کنند و البته باید به جزای آن راهی زندان شوند، به راستی چرا در این مرز و بوم بسیاری دانسته و ندانسته در حال تبلیغ علیه نظامند؟
- - - -
نطق وسط دستور: شماره فروردین اطلاعات حکمت و معرفت به موضوع فمینیسم پرداخته، مطالعه آن مفید خواهد بود.

نکته 1: ویران کردن یک پندار، حقیقت را نمی سازد، بلکه تکه ای دیگر از نادانی را تولید می کند (نیچه)

نکته 2: افتادن در گل و لای ننگ نیست، ننگ در این است که همانجا بمانی (مثل آلمانی)

نکته 3: پرهیزگارترین مردم کسی است که بگوید حق را در سود و زیان خود (حضرت محمد «ص»)

جنبشی که من نتوانستم نحوه عملکردش را درک کنم

 حدوداً يك سالي مي شه كه حداقل توي وبلاگم در طي 2 مطلب انتقاد خود را به رويه رايج در ميان فعالان برابري خواه (بيشتر به نام فعالين حقوق زنان شناخته مي شوند) بيان داشته ام، بماند چند ده پست الكتروينك (اي- ميل) و جلسات گوناگوني كه بر سر اين موضوعات برگزارشد، اما به راستي اين فعاليت ها كه مدعي‌ جنبش بودند، به كدام سو مي روند؟


نمي خواهم بار ديگر شروع به نقد فعالاني كه امروز به صراحت مي توانم آنان را گروه "تغيير براي برابري" بنامم، بكنم اما به راستي در صورت جمع آوري 1 ميليون امضاء، البته فقط جمع آوري 1 ميليون امضاء چه چيزي را تغيير خواهيم داد؟ در طرح كمپين 1 ميليون امضا آمده است كه اين كمپين در اين راستا فعاليت مي كند كه بگويد مخالفان قوانين تبعيض آميز كشور از تمامي قشر‌ها و تمامي گروههاي اجتماعي هستند، در اين طرح از يك ميليون امضا جمع آوري شده از كليه گروههاي اجتماعي سخن گفته مي شود و در فضاي اجرايي نيز هر گروهي خود را مالك اين پروژه دانسته به حدي كه در گفتگويي با يكي از دوستان گروه "تغيير براي برابري" آن دوست عنوان مي كند كه سايت تغيير فقط يك رسانه است! براي فعالان جنبش يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز! و عنوان مي كند كه فلان گروهي كه اعلام استقلال از ما مي كند، افرادي هستند كه به فعاليت هاي بيهوده پرداخته و ...، راستش را بگويم جمله دقيق آن دوست را به ياد نمي آورم، اما معناي آن اين بود كه امضا جمع مي كنند تا زير بالش خود بگذارند.


مجموع گفتگوهايي كه در سال اخير در ارتباط با به فعاليت در ارتباط با كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي داشته ام و هزاران سوالي كه براي دوستان گوناگون ارسال كرده ام و هرگز جوابي دريافت نكرده ام (از هميجا از دوستاني كه سوالاتم را به صورت خصوص برايشان ارسال نكرده ام پوزش مي خواهم)، من را بر آن داشت تا به صورتي شفاف نظريات خود را در ارتباط با "جنبش 1 ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي" به رشته تحرير در آورم.


گستردگي تاثير: طرح كمپين يك ميليون امضا مدعي است كه با جمع آوري امضا در ميان قشرهاي گوناگون اجتماعي علاوه بر انجام كار نمادين جمع آوري 1 ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز، نقش آگاهي دهي به اقشار مختلف جامعه را نيز انجام مي دهند، ابتدا بايد تاكيد كنم روي سخن من بيشتر با مدعيان جريان است نه با فعالاني كه در حد توان خود به فعاليت در راستاي اهداف فوق مي پردازند، اما در تهران كه فعاليت در داخل جامعه بيشتر از بسياري از ديگر استان‌ها هست، پس از گذشت 2 سال در مناطقي چون يافت آباد، دولت آباد (با نام امروز شهرك امام خميني) و محلاتي چون اين تا چه حدي فعاليت داشته ايم، اين نقد نه فقط به مدعيان كمپين بلكه به ساير گروهها نيز وارد است، به راستي محلات سنتي و ساكنانشان جزوي از اقشار جامعه مانيستند، محدود فعالاني كه به مناطق حاشيه اي شهرهاي محل سكونت خود رفته اند پيش روي افكار راديكال را به راحتي در اين مناطق ديده اند، به راستي مالكيت حركت اعتراضي بر عليه قوانين تبعيض آميز جنسيتي اين همه مهم است و يا روش اعتراض آنقدر مهم است كه به چنين دلايل واهي مرز بندي‌هاي مذحك امروزي در ميان فعالان برابري خواه پديد آمده است، همگي شاهديم كه در بسياري از شهرستان‌هاي كوچك فعاليت در حد داخل دانشگاهها باقي مانده در شهرهاي بزرگ نيز در حد محلات آگاه تر شهر.


اصل بر امضا جمع كردن است: در تمامي گفتگوهايي كه با دوستان داشته ام با اين جمله برخورده ام كه اصل بر امضا جمع كردن است، گاهي با خود فكر مي كنم، كه من چه خيانتي به چند نفري كه طرح كمپين را برايشان شرح داده‌ام كرده ام، من به آن ها گفتم، هدف كمپين تغيير از پايين به بالا است، اما اگر اصل بر جمع آوري امضا باشد پس ديگر هدف تغيير ملغي خواهد بود و هرگونه آموزش در ارتباط با تاثير اين قوانين مذحك خواهد بود و ما تنها بايد از جملاتي استفاده كنيم كه ديگران را تحت تاثير قرار داده تا بر تعداد امضا‌ها افزوده شود، من در طول روزهاي فعاليتم بسيار بوده اند روزهايي كه از صبح تا شب به افراد گوناگوني صحبت كرده ام اما شايد حتي 10 امضا هم جمع نكرده ام چون اولويت اولم آگاهي بخشي بوده و اوليت چندمم جمع آوري امضاء لذا از كسي امضا نخواسته ام، كه با توجه به صحبت هاي چند ماهه اخيري كه با برخي دوستان داشته ام، مي باسيت به خيانت به گروهي كه مدعي داشتن جنبشند اعتراف كنم.


قوانين مورد اعتراض: وقتي بحث لايحه حمايت از خانواده به صورت گسترده اي مطرح شده بود، طي اي- ميلي به دوستان (فكر كنم كميته هاي مردان و آموزش بودند) گفتم كه با روندي كه ما در فعاليت هاي برابري خواهانه خود پيش گرفته ايم، تا چند وقت بعد بايد با يك عقب نشيني عمقي در اهداف كمپين و اصلاح متن خواسته هاي كمپين خواستار حقوق انساني‌اي كه آن روزها بديهي به نظر مي رسيدند شويم، امروز بخشي از آن كابوسي را كه آن روزها از آن مي ترسيديم در حال وقوع است، در حالي كه در بخش قابل توجهي از كشور داير شدن كلاس هاي درس حتي در مركز شهرستان به دليل تعداد جمعيتي تنها با برگزاري كلاس هاي مختلط امكان پذير است و تمامي اركان نظام نيز اين مسئله را پذيرفته اند، اما در دانشگاهها هر روز خط قرمز ارتباطات ميان دختران و پسران افزوده مي شود، اين روزها وقتي حتي در مدارس نيز ديگر لباس فرم در حال از دست دادن معنا خود است، در دانشگاهها سخن از اجرايي شدن لباس فرم به گوشه ثابت مسئولان بدل گرديد كه مسئولان وزارت بهداشت نيز در ظاهر پيش قدم اين موضوع خواهند بود، اميدوارم روز نرسد كه همچون امروز كه پناهندگان افغان از تحصيل در دانشگاههاي ايران منع شدند بخش نامه اي مانند آن براي تحصل دانشجويان دختر صادر شود تا جلوي بالا رفتن سن ازدواج گرفته شود.


درود بر مادرخوانده‌ها: در ادعا همه مدعي وجود جنبش دفاع از حقوق زنان هستند، اگر از افرادي كه بر لزوم وجود حداقل سازماندهي در فعاليت‌ها آگاه بودند و گروههاي خويش را تشكيل دادند، اما گروه كثيري كه متاسفانه داراي اكثريت تعدادي مي باشند، با نام اينكه اين يك جنبش است هرگونه صحبت در مورد سازماندهي و چارت تشكيلاتي را بر نمي تابند و اي كاش كه واقعاً چنين چارتي را نيز در عمل بر نمي تافتند!، جنبشي كه به صورت چندين و چند هيئت اداره مي شود و در هر هيئت مادرخوانده اي وجود دارد، هر فردي خواسته يا ناخواسته در يكي از اين هيئت ها قرار مي گيرد و هر كسي كه فرياد اعتراض برآورد محكوم به كم اطلاعي مي شود، در جايي كه قرار بود همه به دور از اختلاف ديدگاههاي سياسي خود در مورد مشتركي همچنون حقوق برابر زنان و مردان كنار هم بنشينند، جمله اي با ني مضمون مي شنويد " من با وجود اختلافات تئوريك با ... با نظرات او موافقم" همه بحث تئوريك را محكوم مي كنند اما در همه جا مباحث تئوريك است كه حكم راني مي كند، دوستي نظرات ديگري را تنها به اين دليل كه فرد مذكور داراي اعتقادات تئوريك ديگريست نفي مي كند هرچند با مباحث مطرح شده مشكل خاصي نداشته باشد، گروه ها تشكيل مي شوند و كاملا اتفاقي فراموش مي شود كه چند نفر ديگر هم وجود دارند كه در ارتباط با فعاليت اين كميته داراي علاقه يا توانايي لازم هستند و....


ادغام: مسئله جدايي و البته بعدش ادغام كه مسئله ايست تنها مربوط به مذكران برابري خواه، گروهي كه چند سال پيش به دلايل كاملاً امنيتي تشخيص داده شد كه برابر نيستند و بايد جدا شوند و مجبور شدند تنها به اين واسطه كه رانده شده بودند، كميته اي مخصوص به خود تشكيل دهند، كميته اي كه تشكيل و عضويت در آن تا جايي كه خبر دارم كلا در پي اجبارها و شرايط خاص بود، اما وقتي..... (نمي خواهم به دلايلي كه در ذهن دارم بپدازم) بار ديگر به برابري پذيرفته شدند و البته ديگر آن كميته دليلي براي وجود، نداشت و همه اعضاي آن در چارت هايي نامرعي‌اي كه در بخش «درود بر مادر خوانده‌ها» گفتم تقسيم شدند و... البته كه بايد كميته مردان نيز آبرومندانه حذف شود حال چه فرق دارد با ادغام در كميته آموزش! يا كارگروه امضا و يا شايد انحلال، كارهاي مطالعاتي ‌اي هم كه در اين كميته انجام مي شد نيزبه درد دوران مدرسه مي خورد و به دليل بچه گانه بودن كار مطالعاتي لزومي براي ادامه يافتن ندارد، جنبش را چه به كار مطالعاتي!.....


با تمام اين تفاسيري كه گفتم، بايد بگم الان يك ماهيه حتي 1 عدد امضا جمع نكرده ام، چون سرنوشت زنان غير شيعه كشورم كه با مرداني شيعه مذهب ازدواج دائم داشته اند، اما پس از مرگ همسر با توجه به قوانين جاري حقوقي كمتر از يك فاحشه كه به صيقه موقت مردي در بيايد داردند برايم مهم تر از حتي چند هزار امضا است و به تجربه دريافته ام كه آگاهي بخشي به جامعه در مورد چنين قوانيني حتي بدون جمع آوري امضا در ارتباط با لغو آن قوانين تاثيري شگرف در ارتباط با هدف تغيير از پايين خواهد داشت.


شايد در آخر بايد از تمام كساني كه به سوالاتم در ارتباط با جنبش "يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جنسيتي" جواب ندادند نيز تشكر كنم.

كيهان اگر بگذارد، بسيارند معتقدان به برابري

 براي تهيه مقداري لوازم التحرير در حوالي سه راه گوهردشت به يك فروشگاه رفتم، خيلي شلوغ بود و البته پر از برادران سبز پوش سپاهي كه براي خريد ملزومات اداري آمده بودند و پيرمردي كه كيهان مي خواند.

مدت ها طول كشيد كه يكي به داد من برسه و درخواست منو رسيدگي كنه و فروشگاه هم حسابي خلوت شده بود، فروشنده جوانتر هم زمان با آماده كردن سفارشات من با پدر در مورد مسائل بازار و تعطيلي بازار در چند شهر صحبت مي كرد و آن را كنشي در مقابل عملكرد عجيب دولت در مورد قانون جديد ماليات مي دانست و آن را تاييد مي كرد، اما پدر قانون جديد ماليات را تاييد مي كرد، تا نوبت به پرداخت هزينه اجناس رسيد، پيرمرد با ديدن پين كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز، در موردش از من سوال كرد، سوالي كه به شرح كامل طرح كمپين و بخشي از تاريخ جنبش برابري خواه انجاميد و البته تاييدهايي كه اين خواننده پروپا قرص كيهان از كمپين مي كرد و البته انتقاداتي كه در مورد روش ها داشت و البته آنچه تعجب من را بر انگيخت تشويق او بود به ادامه مسير.
پيرمرد از كمپيني كه من به او معرفي كردم تعريف كرد و حتي برگه كمپين را امضا كرد و البته از گروهي از فعالان گفت كه در پي چند شوهري براي زنان هستند، از بخشي از نوشته هاي كيهان در مورد گروههاي صهيونيستي كه با شعار حمايت از زنان به فرهنگ ايراني هجوم آورده اند گفت و توصيه كرد كه مواظب باشم تا من و يا دوستاني كه در راه كمپيني كه من برايش معرفي كرده ام فعاليت مي كنند در دام آن چنان افرادي گرفتار نشوند، پيرمرد از برابري تمامي انسان ها گفت و تاكيد كرد كه تنها دليل برتري تقواست و آخرين جمله اي كه پيش از جدايي به من گفت اين بود:»پسرم خودت مواظب باش، اين كشورها چند ده سال است كه بي صاحب بوده و هر كس براي خود سازي مي زند» و سپس سر در كاغذها پاره هايي كه لوگو كيهان با تاريخ آن روز را بر خود داشت كرد و مطالعه خود را ادامه داد، وقتي كه از فروشگاه بيرون آمدم، اين سوال برايم پيش آمد كه اگر اين پيرمرد و افرادي همچون او به جاي خريد روزنامه يك كيهان و يك ايران، اين پول را صرف هر كار ديگري ميكردند، امروز تعداد برابري خواهان آگاه و فعال در كشور به چه ميزان بود.

فراخوان استفاده از حجاب برتر در اينترنت

 تحصيلات نيمه كاره دانشگاهي خود را در شهري گذراندم، كه دانشگاهش براي يكايك مسئولان واهمه انگيز بود، نه براي حمايت از كه و كه بلكه به خاطر رفراندومي كه تنها در اين شهر و دانشگاه بوعلي سينا بر گزار شده بود، رفراندوم نمادين قانون اساسي.

همان روزهاي ابتدايي تحصيلم در چنين دانشگاهي من را بر آن داشت كه بيشتر در مورد تاريخچه قانون اساسي جمهوري اسلامي بخوانم و لاجرم بدانم، در اين ميان يكي از جالب ترين مواردي كه در پيش نويس تهيه شده توسط شوراي انقلاب كه مورد علاقه اكثريت راي دهندگان آن رفراندوم بود، وجود داشت، مسئله حجاب بود، مسئلي‌اي كه يكي از فعالان زنان رويه منتهي به اجباري شدن آن براي زنان را با نام » يا روسري، يا توسري» برايم شرح داد.
اين روزها كه فعالان برابري خواه كشور دومين سالگرد كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز را گرامي مي دارند، نيروهاي تماميت خواه براي چندمين بار اقدام به فيلترينگ گسترده سايت ها و وبلاگهاي برابري خواه كردند، نمي دانم چرا برخوردهاي اينگونه من را ناخودآگاه من را به ياد روسري و توسري آن سالها و برخي عملكردهاي تماميت خواهان به منظور گسترش استفاده از حجاب به اصطلاح برتر (چادر) در كشور مي اندازد.
تصور مي كنم وبلاگ‌ ها و سايت‌هاي برابري خواهي فيلتر شده اند چون سرشار از مطالب سود مند و آگاهي بخش بودند، لذا براساس تئوري روسري يا توسري و از آنجايي كه براساس تفكر برخي اصل مرد بر شهوت است!!!! و زن در مقابل آن گوهري كه بايد در گاو صندوق نگاهداري شود، در اين مورد نيز براساس تفكر اين قشر چون آگاهي بدون اجازه و در خلاف منفعت برخي همچون شهوتراني گناهي نابخشودني است، اين سايت ها نيز به مانند زناني كه بايد از ديد مردان دور بمانند بايد به واسطه حجاب برتر پوشانده شده تا از ديد رس به دور بمانند.
همانگونه كه تماميت خواهان راه يافته به حاكميت بارها و در موارد گوناگون عمق تفكرات قرون وسطايي خود را بر همگان آشكار ساخته اند، اين بار نيز براساس فتوايي نا نوشته اينگونه عمل كرده و همانگونه كه چادر را به عنوان حجابي برتر براي زنان اجباري مي خواهند تا به واسطه همين چادر داشتن و پوشيده بودن زنان شايد بتوانند جلوي هوس هاي خود را بگيرند،( البته لوايح مطرح در مجلس نشان از عدم توفيق اينان در مهار خود دارد) و همانگونه كه مي شنويد هر روز ميزان تحصيلات و آگاهي و صداقت اين نو دولتان هويدا مي شود، در ارتباط با تكنولوژي نوين وب نيز خواهان اجباري شدن حجاب برتر فيلترينگ مي باشند، و چه خوب از پيش كسوتان عرصه تماميت خواهي آموخته اند كه تاثير انسان آگاه بر جامعه را تنها با حذف از مقابل ديدگان مي توان بي اثر كرد، پس با كپي برداري از همان تفكر قرون وسطايي در مقابل موج آگاهي و نابرابري ستيزي، حجاب برتر فضاي وب را ابدا كرده اند، لذا همانگونه كه پس از سخنان پرچم دار تماميت خواهان در روزهاي پيش از3 تير در ارتباط با اينكه خود فرزنداني جوان دارد و خواهان محدود كردن فضا و محدوديت استفاده از اينترنت نيست، اين روزها نيز اگر بر روي كارت هاي اينترنت و يا درب هاي ورودي كافي نت ها ديديد كه مديران سايت ها و وبلاگ هاي آگاهي دهنده اي چون فعالان برابري خواه را دعوت به استفاده از حجاب برتر (فيلترينگ) مي كنند نبايد تعجب كنيد

كيف‌ها در دست، ساكن خانه‌اي به نام ملت، براي فروپاشي خانواده

 از دوستان ما بودند بسياري، كه هيجان زده به رقص آمدند و گفتند كه شاه خودكامگي به گور رفت، اكنون مي‌تواند شادي باشد. – گفتيم به گور رفتن شاه، آري. اما به گور سپردن خودكامگي بحثي ديگر است.

( احمد شاملو- مقاله «برنامه طلوع خورشيد لغو شده است» – نشريه تهران مصور- اول تير 58 )

شاملو چه درست پيشبيني كرده بود، خودكامگي در كنار شهوت مردسالاران حاكم هر بار به گونه‌اي رخ مي نماياند و اين بار در پس لايحه اي در راستاي فروپاشي نظام خانواده در ايران خود را نمايان كرده است، تا آنان كه در پس انتصابات مجلس هشتم وارد خانه‌اي شدند كه نام ملت را بر پيشاني دارد، حداقل ظاهر را حفظ نكردند و از ملتي كه ادعاي نمايندگي‌اشان را دارند به نهادهاي امنيتي شكايت مي كنند.

برنامه‌هاي جالب شبكه‌هاي تلويزيوني را در مورد نمايندگان مجلس دوران ستم شاهي را كه ديده باشيد، متوجه خواهيد شد كه در آن دوران هر نماينده‌اي كه به واسطه لابي‌هاي شرق و غرب به مجلس راه مي يافت، به محض ورود به ساختمان مجلس خوش خدمتي به دولت خارجي حامي خود را شروع مي كردند و حتي از سركوب شهروندان حوزه انتخابيه خود در جهت منفعت دول خارجي حامي كوتاهي نمي كردند، حكومت شاه سقوط كرد و شاه در گور شد اما ، فرهنگ سرسپردگي چطور؟

نمايندگان مجلس هشتم كليات لايحه‌اي را به نام «حمايت از خانواده» به تصويب مي رسانند كه حتي دروني ترين محافل زنان داخل حاكميت نيز نمي توانند نگراني خود را از آينده اين طرح پنهان كنند، لايحه مذكور در محافل رسمي با نام هاي «لايحه ضد خانواده» و «لايحه فروپاشي خانواده» مورد خطاب قرار مي‌گيرد، رئيس دولتي كه بخشي از اين طرح را به مجلس ارائه كرده در پس اعتراضات گسترده‌اي كه در مقابل اين لايحه كه فتواهاي برخي مراجع ديني كه بخش‌هاي عمده لايحه را حرام و بر خلاف اسلام ناميده اند، به خود اجازه دفاع از طرح را نداده و خود نيز انتقادي ضمني را به لايحه مي كند، اما واكنش نمايندگان مجلس به مخالفت‌هاي جالب و شايد يادآور خاطرات تلخي باشد كه پدرانمان از مجلس دوران شاهنشاهي و سرسپردگي‌هاي برخي نمايندگان برايمان نقل كرده اند.

يكي از راه يافتگان به مجلس در پي تماس‌هاي تلفني‌اي كه با او گرفته شده و در مقابل فتواي حرام بودن لايحه، ضمن توهين به مرجع ديني صادر كنند فتوا، مي گويد مگر او كيست؟ نماينده ديگري در مقابل درخواست راي منفي به لايحه مذكور مي گويد، تصويبش مي كنيم تا ببينيم چه غلطي مي كنيد؟ و البته شما را به شكايتي كه پيش از اين كرده مي ترساند، كه به محض اينكه تلفن را قطع مي كنيد و با تماسي از سوي «شماره حفاظت شده» روبرو مي‌شويد تا اگر هم تاكنون نمي‌دانستيد متوجه شويد كه آن شخصي كه به مجلس راه يافته نماينده شما نيست كه بخواهد به حرفتان گوش دهد، لذا شما مزاحم تلفني تلقي خواهيد شد!!، به ياد فيلم‌هاي تلويزيون در مورد نمايندگان مجلس دوران شاهنشاهي مي‌افتم، به ياد كيف‌هاي انگليسي، اما با همه سياه نمايي‌هايي كه تلويزيون پيرامون نمايندگان آن دوران مي‌كند به ياد ندارم كه در هيچ يك از آن فيلم‌ها يا خاطراتي كه برايم از آن دوران تعريف كرده‌اند كسي گفته باشد، كه نماينده‌اي به يك شخصيت ديني حتي بودايي توهيني كرده باشد چه رسد به شخصيت‌هاي ديني مسلمان.

كلمه به كلمه لايحه مورد بحث را مرور مي كنم، نگاهي به قوانين مدني و قانون اساسي مي اندازم، اصل دوازدهم قانون اساسي مي گويد «دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي،مالكي،حنبلي و زيدي داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي،طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق،ارث و وصيت) و دعاوي مربوط به آن در دادگاه ها رسميت دارند و در هر منطقه‌اي كه پيرامون هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب» تا جايي كه مي دانم نويسندگان اين لايحه و اعضاي مجلس ادعاي پيروي از مذهب جعفري اثني عشري را دارند، اما با كيف‌هايي!! كه دست اينان مي بينم از خود مي پرسم آيا مسلمانان اين سرزمين نيز مي توانند با استناد متن صريح قرآن به عنوان كتاب آسماني مسلمانان و البته اصل 12 قانون اساسي به عنوان پيرو يك مذهب اسلامي كه نامش را قانون گذار هر چه مي خواهد بگذارد، از اين اصل قانون استفاده كرده و به عنوان يك اقليت خود و زندگيشان را از شمول «حمايت از فروپاشي خانواده» خارج و براساس شريعت اسلام زندگي كند ؟

نمايندگان، شايد بپرسيد نمايندگان كجا؟ به راستي نمي‌دانم ، اما كيف!! بدست وارد مجلس مي شود، اين بار لايحه كشف حجاب… نه ببخشيد كشف خانواده در مجلس مطرح است، اما با اين تفاوت كه فقط محدود افراد و انگشت شمار مراجع ديني هستند كه به خطري كه كيان خانواده را تهديد مي كند واكنش نشان داده‌اند، اين بار سكوت حكم فرماست، برخي در انتظارند تا با تصويب لايحه بتوانند بر اساس مكنت مالي چند زن ديگر را به تصاحب در آورند و من از خود مي پرسم اين كيف‌ها دوخت كجاست؟ دوستي مي‌گويد زياد دنبال رد واردات نباش، شايد نتيجه سكوت ما در مقابل فساد اخلاقي حاكم باشد كه اينگونه بي مهابا در پي قانوني كردن فسادشان برآمده‌اند!!

وضعيت پس از تصويب لايحه را در مخيله خود تصور مي كنم، نيمه بالايي شهر جلوي درب دفترخانه‌ها شلوغ شده، برخي‌ها در نتيجه شلوغي اين دفترخانه‌ها به دفترخانه‌هاي دورتر در پايين شهر رفته‌اند، طراح لايحه چه پيشبيني عقلاني كرده كه لزوم ثبت ازدواج موقت را حذف كرد وگر نه بحران كمبود دفتر خانه برخي‌ شهرها را تهديد مي‌كرد، با خود فكر مي كنم قبل از تصويب لايحه فقط !! 76 نماينده مجلس هشتم دو زن داشتند، به راستي پس از تصويب لايحه چندتايشان چهار زنه خواهند بود؟؟ با خود فكر مي كنم …، از خود مي پرسم چگونه در مقابل هر طرح يا لايحه اي با مضمون كشف حجاب دختران مسلمان در تركيه واكنش مسلمانان برانگيخته مي شود اما در مقابل لايحه كشف بنياد خانواده در ايراني هيچ صدايي از هيچ كجا بر نمي‌آيد؟ چشمانم دنبال كفن پوش مي گردد اما چيزي نمي بيند، چشمانم دنبال آن زناني كه همين چندي پيش در حمايت از سخنان رئيس دولت در مورد دو بچه كافي نيست به خيابان آمده بودند مي گردد تا ببينم در برابر خطر فروپاشي خانواده هايشان چه مي كنند اما از آن ها نيز اثري ديده نمي شود.

بهارستان، ساختماني كه خانه ملت نام دارد، كيف بدستان يك به يك وارد مي شوند، برخي منابع آگاه و يا شايد تست كنندگان فضاي جامعه در خبرگزاري تهمت و افترا (ايرنا) از مطرح شدن لايحه ضد خانواده در همين روزها در صحن علني مجلس خبر داده‌اند، براي 76 نفر از حاظرين زياد تفاوتي ندارد، آن ها يكبار اجازه همسر اول را گرفته‌اند حال چه با اجازه همسر اول يا با ميزان ثروت!!، اما بقيه آرا به تعداد كيف‌ها بستگي دارد، امروز سلمان رشدي در لندن نشسته و به بخت نگون خود مي خندد و از خود مي پرسد آيا من بيشتر به اسلام ضربه وارد كرده‌ام يا موافقان چنين طرحي در مجلس ايران كه مي‌خواهند قانوني برخلاف متون ديني را تصويب كنند؟ شايد سلمان رشدي به خود مي گويد اگر اين روزها آقاي خميني زنده بود من را مرتد مي‌خواند يا نمايندگان مجلس كشورش را؟ كيف بدستان پا به مجلس گذاردند تا تصميم بگيرند با بنيان خانواده مليون‌ها ايراني چه كنند، فارغ هرگونه ترس از انتخابات آتي كه آن نيز بدون رغيب برگذار خواهد شد.


سکوت غیرت نواب صفوی در برابر مرگ دکتر زهرا بنی‌یعقوب

«حسین الله کرم، استاد دانشگاه امام حسین در اولین همایش سراسری حزب الله همدان گفت: این طور نیست که امثال آغاجری با یک نامه معذرت‌خواهی به کروبی از دست ملت نجات پیدا کنند. غیرت نواب صفوی نمی گذارد که این‌ها از خشم جوانان حزب اللهی فرار کنند و رها شوند.» روزنامه توسعه ۸ تیر ۸۱



ایرانیان مسلمان خود را برای بهره گیری هر چه بیشتر از ماهی که براساس فلسفه اسلامی ایام بخشش و میهمانی خدا نامیده می شود آماده کرده‌اند، شبه نظامیان سپاه نیز خود را برای سرکوب ملت این بار به بهانه ماه رمضان آماده کرده اند، اما در گوشه‌ای از شهر تهران خانواده‌ای زندگی می‌کند که این روزها خاطرات آخرین رمضان دخترشان را مرور می کنند، پدری که سالها در دوران طاغوت و جنگ تحمیلی ، جان خود را در راه آرمانش نهاد، او کشوری می‌خواست که دختر و پسرش در کنار سایر هم میهنانشان در آن آزاد زندگی کنند.

زهرا سالها در میان خانواده‌ای بزرگ شده بود که پدرش در راه آزادی و آبادی میهن به جبهه‌های جنگ رفته بود و مادر از دستگیری نیازمندان گفته بود تا پس از هفت سال تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی پایتخت و با وجود اینکه به واسطه سالهای حضور داوطلبانه پدر در جبهه‌های دفاع از میهن از گذراندن دوره در مناطق محروم معاف شده بود اما آنگونه که در خانواده آموخته بود ، برای دستگیری از ساکنان مناطق محروم کشورش راهی روستاهای دور افتاده استان همدان شد، می گفت« من درس خوانده‌ام که به مردم کشورم خدمت کنم».

زهرا مانند همیشه آن جمعه نیز برای دیدار با نامزدش به پارک مردم همدان آمده بود، روبروی دانشگاه بوعلی سینا درست پشت مقر نیروی انتظامی در پارک، بارها ماموران ناجا که به واسطه حجم مسافران ساکن در پارک در آنجا به گشت زنی می‌پرداختند از کنارشان رد شده‌ بودند، اما انگار نیروهای امر به معروف بسیج به عنوان ضابطان ناجا اختیارات فراتری از ناجا برای سرکوب لحظات شادی مردم دارند و خواهش زهرا و حمید فایده‌ای ندارد،…، ۴۸ ساعت بازداشت فرا قانونی و…، او با برادر تماس می گیرد و از سلامت خود خبر می دهد، می گوید برای آزادیش به همدان بیایند … چند ساعت یا شاید چند دقیقه بعد، درست در چند قدمی اتاق ریاست پایگاه بسیج ناحیه چرمسازی همدان در مکانی که دکتر زهرا بنی یعقوب آبکنار بازداشت بود، پیکر بی جانش پیدا می شود، کارکنان پایگاه فوق اعلام می کنند خودکشی بوده، دادستان همدان در اولین اظهار نظر خود به خبرنگار ایسنا می‌گوید مرگ مشکوک، تا برای اولین بار و آخرین بار از تایید خبر خودکشی امتناع می کند، تا چند ماه بعد به هر دلیل ضمن تبرئه متهمان جنایت رخ داده بر علیه دکتر زهرا بنی یعقوب، وجدان خود را نیز به حراج گذارد.

خبرگزاری ایسنا نیز پس از چندی به واسطه درخواست رسمی نهادهای امنیتی مجبور به سکوت می‌شود، خبرنامه بوعلی سینا نیز در پس فشارهای نهادهای امنیتی به افراد مطلع از پرونده به دلیل نداشتن منبع خبر تنها به انعکاس اخبار منتشره از سایر سایت‌های خبری می پردازد، کانون زنان ایرانی به عنوان دیگر پیگیر خبر هر از چند گاهی به انتشار مقالات برخی فعالان حقوق زنان در مورد این پرونده می پردازد و به واسطه دسترسی به وکلای پرونده هر چند ماه یکبار خبری را به نقل از وکلای خانواده بنی یعقوب منتشر می‌کند، چندین دانشجوی دانشگاه بوعلی سینا نیز به دلیل مطرح کردن سوال «زهرا چرا مرد؟» توسط کمیته‌های انضباطی دانشگاه توبیخ یا توسط ستاد خبری اطلاعات استان مورد سوال قرار می‌گیرند، اما همچنان در پی اظهارات متناقض مسئولان استان همدان و مقامات ارشد سپاه، یک سوال بی جواب می‌ماند و اینکه «زهرا چرا مرد؟»

تابستان امسال نیز همچون اوایل مهر سال گذشته است، پارک مردم همدان امسال نیز همچون رمضان سال گذشته ایام پر آمد و شدی را پشت سر می‌گذارد، شاید آن سربازانی که سال گذشته صبح‌های جمعه در مقر نیروی انتظامی پارک مستقر بودند، این روزها کارت پایان خدمت در جیب در گوشه‌ای از این سرزمین مشغول به فعالیتی باشند و هرگز گذرشان به حوالی آن پارک نیفتد، شاید برای مسببین خودکشی شدن دکتر زهرا بنی‌یقوب همچون بسیاری از طالبان دنیا نیز جان انسان اهمیتی نداشته باشدو یا شاید در پس شستشوهای مغزی اینگونه تصور کنند که عملکردشان عین وظیفه دینی بوده است، شاید دغدغه‌های وکیل اولیه پرونده خانم نجفی راغب در شورای شهر به او فرصت ندهد که کمی فکر کند در چه جنایتی در رمضان گذشته در پارک مردم رخ داده‌ است و شاید این روزها سردار آزادی برای داوطلبانی که برای سکوب کوچکترین شادی مردم در ماه میهمانی خدا سامان داده می شوند، الگویی چون مسببین مرگ آن فرزند پاک میهن معرفی کند، اما در پس همه این شاید ها من یک سال است دنبال اظهار نظری از سوی غیرت نواب صفوی می گردم که هنوز نیافته‌ام، حسین الله کرم که خود را دارای غیرت نواب صفوی می دانست و در پی سخنان آغاجری در همدان و به خطر افتادن دنیای خود و اطرافیانش که به نام دین برپا کرده بودند، در میان کسانی که در نام خود را حزب الله می نامند تا به نام دین ، آن چه بر دکتر زهرا رفت را تکرار کنند، سخن از غیرت و غیرتمندان زده بود که آغاجری را رها نمی کنند!!! این روزها نزدیک به یک سال قمری است که دنبال یک نفر غیرتمند در میان جوانان حزب الله می گردم که اشکی در گوشه چشمش به سبب آنچه بر زهرا بنی یعقوب رفت دیده شد، ناراحتی به خاطر آنچه که بر دختران یهودی در سرزمین در نام اسلامیمان پیشکش!!! اما دریغ که چندین سال است قرآن و نهج الابلاغه زینت بخش کتابخانه‌ها شده و غیرت و دین داری ابزار سکوب آزاد اندیشان .

بار دیگر متن روزنامه توسعه را مرور می کنم «… غیرت نواب صفوی نمی گذارد که این‌ها از خشم جوانان حزب اللهی فرار کنند و رها شوند…» و از خود می پرسم این‌ها که مسلماً به دیار باقی اعتقاد دارند!!؟؟ اگر اعتقادشان به دیار باقی نیز مانند بسیاری دیگر از سخنانشان تنها شعاری بیش نباشد، چگونه می خواهند ناله‌های مادرهایی چون مادر زهرا در غم مرگ مظلومانه دخترش را پاسخ دهند؟ نمی دانم آیا خود نواب صفوی نیز اینگونه فردی بود؟ آیا او نیز آینگونه جان انسانی مظلوم را بی ارزش می دانست و در مقابل مرگ ناجوانمردانه دختری که برای خدمت به هم وطنانش به روستایی دور افتاده مهاجرت کرده بود سکوت می کرد؟

دوستی می گفت بهتر است تا پیش از اینکه ضابطان ناجا به جرم مشهود دستگیرت نکرده‌اند و پیش از تحویلت به مقامات ناجا در ساختمان منطقه چرمسازی بسیج سکوت ابدی را برنگزیده‌ای، کر ، کور و نافهم شده و مرگ مشکوک آن پزشک جوان را نیز به فراموشی سپاری که ماه رمضان در پیش است و امر به معروف و نهی از منکر از اوجب واجبات. 

فاحشه تو تنها نيستي / میلاد اسدی

فاحشه تو تنها نيستي

 


فغان! که سرگذشت ما
سرود بي اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ي روسبيان
بازمي آمدند.
که مادران سياه پوش
– دا غداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد –
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!*

باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،


پرسه زدن در خيابان هاي تهران و قدم زدن در اين پياده روهاي بي انتها و شلوغ از جمله تفريحات دوران دانشجويي است. ديدن آدم هاي جورواجور و عابرين لذت خاصي دارد. لذت تماشا شدن و تماشا کردن. تماشا کردن انسان هاي متفاوت، خيابان ها و پياده روهاي رنگارنگ و…
در پياده رو که قدم مي زنم نگاهم به روسپيان کنار خيابان مي افتد که به دنبال مشتري مي گردند. اما فاحشگي و تن فروشي را تنها در قامت اين زنان ايستاده کنار خيابان نمي بينم، به جوان فروشنده نگاه مي کنم، به رفتگري که گرد و غبار را از اطرافم کنار مي زند تا راحت تر به مسيرم ادامه دهم، به راننده اتوبوس، به معلمم، به بازيگر سريال هاي تکراري شبانه و به مجريان تلويزيون. مگر اينان تن فروش نيستند؟ چه کسي مي گويد تن فروشي تنها در زنان روسپي خلاصه مي شود؟ تفاوت تنها در مختصات جغرافيايي آن جزء از بدني است که در معرض استفاده مشتري قرار مي گيرد. يکي زبانش را، ديگري بازويش را و آن يکي علمش را مي فروشد. هر کدام به ازاي فروش قسمتي از بدن خود مزدي مي گيرند و يا ميل دروني خود را ارضا مي کنند.
زن ايستاده کنار خيابان را ديگر نمي بينم، او بر خلاف ديگر تن فروشان تظاهر نمي کند و تزوير و ريا در کارش نيست؛ شغل اش را از ديگران پنهان نمي کند، او تن فروش است، همه مي دانند.
قدم زنان مسيرم را ادامه مي دهم، چشمم به پوستر هاي رنگارنگ کنار پياده رو مي افتد. اين پوستر هاي تبليغاتي نماي شهر آلوده مان را زمخت تر کرده اند. بازمانده هاي انتخابات اخيرند. نمي دانم چرا ديگر برايم مهم نيست که اسم کدامشان را از صندوق بيرون آورده اند و به شوراها فرستاده اند، باز هم تصوير زن ايستاده در کنار خيابان در ذهنم تداعي مي شود و به ياد کلمه ي اسرار آميز ”فاحشه“ مي افتم. آه پيدا کردم، برايت همکاران جديدي يافتم، چه کسي مي گويد فاحشگي تنها در فروش تن خلاصه مي شود؟ فاحشه تو تنها نيستي، بيا و ببين تن فروشان واقعي را. همان هايي که فکر و عقايدشان را به کوچکترين بهايي مي فروشند تا به نان و نوايي برسند.
ياد سال هاي گذشته مي افتم، ياد سياستمداراني که تا ديروز دم از آزادي و عدالت و برابري مي زدند، همان هايي که فرياد ظلم ستيزي شان گوش فلک را کر کرده بود، اصلاح طلبان را مي گويم. همان هايي که براي کسب چند کرسي بي ارزش شوراها حاضر شده اند به تمامي شعارهايشان پشت پا بزنند. همان هايي که به بهانه هاي مختلف از تمامي مواضع شان گام به گام عقب نشيني کردند و حالا با همان هايي نشست و برخاست مي کنند و ليست ائتلافي مي دهند که از عمده مخالفين آزادي و برابري بوده اند و سال ها خود از ناقضين اصلي حقوق بشر در کشورمان محسوب مي شده اند.
آه چه زود چهره کريه خود را نمايان کرديد، و نشان داديد اصلاح طلبي تان تنها شعاري بيش نيست و آنچه برايتان مهم است رسيدن به قدرت بوده، حال وسيله هر چه باشد مهم نيست.
دلم براي واژه ي ”اصلاح طلبي“ مي سوزد بيچاره به چه هرزگي افتاده، هر روز با يکي هم خوابه مي شود، اصلاح طلبان پيشرو، اصلاح طلبان عدالت خواه و از همه خنده دار تر اصلاح طلبان اصولگرا!!!
فاحشه تو تنها نيستي، آنجا که حتي کلمات هم به هرزگي مي افتند.
نمي خواهم به انتخابات فکر کنم، سري به اينترنت مي زنم، چشمم به مصاحبه ي رئيس جمهور پيشين محمد خاتمي در مورد انتخابات مي افتد: ”حيف است شيريني حضور مردم در انتخابات را با شبهات تقلب به کام مردم تلخ کنيم.“ در بر همان پاشنه مي چرخد که پيشترها مي چرخيد! توجيه و مصلحت باز هم آمدند تا قرباني بگيرند و چه قرباني آسانتر از ”اميد“. آقاي خاتمي چه شد آن شعارها، چه شد مردم سالاري، چه شد انتخابات آزاد، همه ي آنها را براي بدست آوردن چند کرسي بي ارزش فراموش کردي؟
باز هم اين جمله را در ذهنم مرور ميکنم ”فاحشه تو تنها نيستي.“

* احمد شاملو – آخر بازی (ترانه های کوچک غربت)
** ميلاد اسدي، عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه خواجه نصير و مدير مسئول نشريه دانشجويي فرهنگ مبارزه، این مطلب را در شماره ششم اين نشريه منتشرکرده بود، که در اینجا باز نشر شده است.

قله هزارلا

  قله ی هزارلا از غرب به روستای وارنگه رود، از جنوب به روستای ولایت رود، از شمال به دره ی وارنگه رود و از غرب به قله ی سه چال ختم می شود و د...